چـه قدر تلـــخ شده ای
این روزهــا …
قندهــایت را
در دل ِ چه کسی آب می کنیــــ ؟
باید به بعضی ها گفت: “ناراحت چی هستی؟ دنیا که به آخر نرسیده…!!!”
من نشد ؛ یکی دیگه! تو که عادت داری . . .
بعضی ها از دور می درخشند!
نزدیک که میشوی یک تکه شیشه ی شکسته ای بیشتر نیستند
که باید لگدی بهش زد تا از مسیر نور آفتاب دور شوندو چشمان دیگری را خیره نکند و گول نزنند . .
عده ای مثل قرص جوشانند…
در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند…
اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند
گُفتــــــــ :مَـــرا فَــرامــوش کُـטּ اَمّـــا نَــدانستـــــ
ڪـﮧ
اَصــلـاً اَرزش ِ بـﮧ یــاد مـــانـدَטּ رآ نَــداشتـــــــ…!
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد
خاطره خشکیه…
خاطره خشکیه…
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت ردِ کارش!
وقتی میرفت: گفتم: کجا؟
گفت: به درک… منم گفتم: به درک…
و این چنین بود که ما در اوج تفاهم از هم جدا شدیم… !
پایان سریال دروغ هایت بود
آخرین لبخندت . . .
و چه ساده بودم من !!که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم … !!
خیلی از یخ کردن های ما
از سرما نیست ….
لحن بعضی ها زمستونیـــــــــه …!
نــه تنهـــا ترکت می کنند …
حتـی وقت رفـتن بــا تمام پـــر رویی دستــور هم میدهند :
مواظب خودت بــاش … !!
فقط یکــیو می خوام که باهاش برم کافه گرامافون
ربات هم بود…بود!
بی احســاسیش شــرف داره به احساس ِ بعضی ها!
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد ” شریک ” شدن
تو خوش باش به همین ” با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من میخندم به فرداهایت
مار در آستین شرف دارد به تو
مار را خودم پرورش داده ام
نیش تو دست پرورده ی کیست ؟!
خــــدایـــــا ؛
هیـــــچ تنهـــــایــــی رو اونقـــــدر تنهـــــا نکــن کــه بــه هــــر بـــی لیــاقتــــی بگــــه :
عشقــــــم
چه فرقی می کند
عاشق تو باشم
یا عاشق رنگین کمان
وقتی هر دو هفت خطید؟!!